
بسم الله الرحمن الرحیم
پیشگفتار
سپاس و ثنا ایزد منّان و سبحان داور هستی و رسول بر حقّش حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام علی الخصوص حضرت حجت ابن الحسن العسگری عجل الله فرجه الشریف
خداوند تبارک و تعالی را برای توفیق دادن ما به انجام وظیفه و یاری بینهایت شاکر و سپاسگذاریم
تقدیر
و با سلام و تقدیر و تشکر و خسته نباشید به مجموعة مدرسة علمیه حقانی و علیالخصوص استاد گرانقدر حاج آقای آذربایجانی و همکار گرانقدرشان حاج آقا اسلامی که زحمات فراوانی کشیدند و راهکار دست ما شاگردانشان ارائه فرمودند و دست بوس همة عزیزان هستیم.
تقدیم
این صفحات ناقابل را به ساحت مقدس حضرت صاحب عصر و الزمان امام مهدی عجل الله فرجه الشریف عرضه میدارم.
امید داریم که از ما خشنود و راضی باشند.
چکیده
فعل به لحاظ نیاز به «مفعول به» و عدم آن، به لازم و متعدی تقسیم می شود.
و افعالی را که واضع به صورت مفعول به دار وضع نموده است را متعدی مینامند و راه شناخت آنها فقط از طریق کتب معتبر لغت میباشد و همزه نقل و تضعیف عین الفعل و بردن به برخی ابواب مزید از راهکارهای موجود که غالباً صورت گرفته است میباشد و از حروف جر نیز با توجه به نظرات گوناگونی که حول آنها بحث میشود مثلاً اصلاً حروف جر عامل تعدیه نیستند و باء با توجه به معنای الصاق مجرور را همراه با فاعل فعل میکند.
و یا اینکه باء اگر معنای فعل را تغییر دهد و مفعول به را به معنای مصطلح تعدیه، همراه فعل قرار دهد و این در صورتی میباشد که معنایی غیر تعدیه نداشته باشد. و سایر حروف جر نیز تعدیه میکنند ولی نه به صورت خاص و بلکه به صورت عام ولی داخل قسم متعدیها وارد نمودهاند.
و لکن نظر اصح این میباشد که حرف جر باء اگر معنایی غیر تعدیه نداشته باشد و معنای فعل را تغییر دهد و به صورت مصطلح تعدیه کند، از راهکارهای تعدیه میباشد و سایر حروف جر با توجه به تعریف لزوم و تعدیه اصلاً به دلیل اینکه در این دو تعریف باید جامع و مانع بودن لحاظ شود و افعال لزوم داخل تعدیه نشود و بالعکس از راهکارهای تعدیه خارج نگردد و به معنای لغوی تعدیه و بلکه نه به معنای اصطلاحی صرف، فعل را به تعدی و عبور از فاعل به مجرورش می کشاند و باید گفت که آن جار و مجروری متعلق به فعل لازم می باشد.
فهرست مطالب
مقدمه --------------------------------------------------------------------------6
فصل اول: مفهوم شناسی----------------------------------------------------7
مفهوم شناسی لغوی ------------------------------------------------7
مفهوم شناسی اصطلاحی ------------------------------------------7
فصل دوم: راهکارهای تعدیه --------------------------------------------------8
نتیجه گیری ------------------------------------------------------------------13
فهرست منابع ----------------------------------------------------------------14
مقدمه
تبیین مسئله:
مسأله مذکور درباره اینکه آیا تعدیه دارای راهکارهایی خاص و به صورت مضبوط و قاعدهمند میباشد در کنار اینکه سماعی میباشد.
ثمره مسئله:ثمرة آن در تشخیص آسان امکان وجود تعدیه در معنای یک فعل و بعد مراجعه به فرهنگ لغت برای حصول نتیجه و بعد بالعکس شناخت افعالی که لازم اند و هیچ گاه متعدی نمیشوند که از جملهی ثمرات بحث میباشند و به نقل اکتفا میشود و همهی این ثمرات در فهم درست از لغت قرآن و معارف و شیوه ی صحیح استنباط و جلوگیری از اخلاط مباحث میگردد و ثانیاً در مقام تکلم (چه گوینده و چه شنونده) میتوان به ثمرة مذکور اشاره نمود.
جایگاه مسئله:
جایگاه این بحث در کتب گوناگون صرفی با تغییراتی جزئی در ساختار تالیفی ذیل مبحث فعل و تقسیمات آن براساس وجود مفعول یا عدم آن در تکمیل معنای فعل میباشد و نیز در معانی ابواب مذکور است و همچنین در معانی حروف جر.[1]
فصل اول: مفهومشناسی
الف. مفهوم شناسی لغوی
لازم در لغت چیزی را گویند که پیوست چیزی باشد و از آن جدا نشود و معتدی چیزی را گویند که از یکی بگذرد و به دیگری برسد[2] و نیز تعدیه در لغت به معنای عبور کردن و رسیدن به چیزی است[3].
ب. مفهوم شناسی اصطلاحی
فعل لازم را فعلی گفتهاند که واضح لغت برایش مفعول به منصوب قرار نداده است[4] و یا فعلی که نیاز به مفعول به ندارد[5] و آنکه مفعول نمیگیرد که همة اقوال موجود بر یک حقیقت حکایت میکند و فعل متعدی، فعلی است که حدوثش از فاعل به سوی مفعول تجاوز و تعدی کند[6] مانند نَصَرَ زیدٌ عمراً ـ و فعل متعدی فعلی است که در کتب لغت برایش مفعول به منصوب ذکر شده است.( و اقوال به همان سبک گفته شده و در لزوم نیز با اندک تغییرات لفظی حاکی از یک معنا و حقیقتاند.) و آن فعلی است که مفعول به دارد. حال دربارهی وجه تسمیه گفته شده است که فعل دارای مفعول به را از این رو متعدی مینامند که معنای آن از محدودهی فاعل خارج میشود و به مفعول به میرسد.[7]
فصل دوم: راهکارهای تعدیه
1-راهکارهای موجود برای متعدی شدن فعل چه از لازم و چه از متعدی (افزایش مفعول به) را به شرح زیر شمردهاند.
الف- سماعی
1. با داخل شدن همزهی نقل در اوّلش مانند: أکرَمَ
2. تضعیف عین الفعلش مانند: کرّم
3. یا به واسطهی حرف جر مانند: رَغَبتُ فی العِلمِ وَ اَعرَضتُ عَنِ الکَسَلِ.
راههای تعدیه در یک فعل جمع نمیشوند مثلاً گفته نمیشود «جلّستُ بزید» اجلستُهُ و نادراً در برخی افعال در این مورد دیده شده است ارجعته ـ رجعته ـ رجعت به
ب- یک قائده قیاسی و تعدیه در ابواب
توجه: در مواردی فعل همیشه لازم میآید
1ـ زمانیکه بر غریزه یا آنچه نزدیک آن سو دلالت کند. شجع ـ حسن
2ـ یا هیئه: طال ـ قصر 3ـ لون (رنگ): زرق ـ دکن
4ـ عیب یا حلیة: «عور ـ غیر» 5ـ نظافه یا دنس: طهر ـ قذر.
6ـ خلوّ یا امتلا (فرع ـ شبع) 7ـ یا برخی عوارض طبیعی : غضب ـ مرض
و فائدهی این بحث زمانی روشن میشود که افعالی که دائماً بر این مضامین می آیند. معنای لزوم میدهند. و آنها انفعال ـ تفعلل ـ افعنلال ـ افعیلال ـ افعلّال- میباشد ولکن بقیه اوزان نیز در برخی از آنها تعدیه غالبی است مثل ابواب تفعیل- افعال- مفاعله- استفعال و در برخی لزوم غالبی است مانند ابواب تفعل- تفاعل- افتعال، و لازم به ذکر است که این مورد غالبی و لزوم و تعدیه هیچ راه شناختی به جز فرهنگ های لغت ندارند.
2- سماعی یا قیاسی بودن تعدیه و بردن به باب و دلالت کننده بر تعدیه:
لازم به ذکر است که هر فعل ثلاثی مجردی را به دلخواه نمیتوان به هر کدام از ابواب ثلاثی مزید برد بلکه این امر و نیز «غرض معنوی» حاصل از آن، متوقف بر سماع و مراجعه به کتب لغت میباشد.
و نیز در صرف ساده آمده است که هر فعل ثلاثی مجرد را نمیتوان به دلخواه خود به ثلاثی مزید یا غیر آن برد زیرا برخی از افعال اصلاً مزیدٌ فیه ندارند. و آنهایی هم که دارند، اینکه به کدام باب برده شوند و در آن باب چه معنایی پیدا کنند سماعی است، بنابراین میتوان گفت محتوای ابواب ثلاثی مزید سماعی است و نیز در موارد مذکور برای راهکارهای تعدیه (همزة نقل باب افعال و تضعیف عین الفعل در تفعیل) دلالت بر تعدیه دارد نه مادّهی فعل چنانچه گفته شده است، فعل لازم را نمیتوان متعدی نمود مگر اینکه معنای آن تغییر کند مثلاً فعل (ذهب) بر معنای رفت، لازم است و چون در واقعیت نیاز به مفعول ندارد نمیتوان برای آن مفعولی در نظر گرفت که هرگاه به باب مفاعله یا افعال رود: مانند «ذَهَبَ» در «اَذَهَبَ» معنای متعدی پیدا میکند یعنی «برد» و این معنی نیاز به مفعول دارد و دال بر تعدیه در باب مفاعله بردن به باب و در باب افعال همزة نقل میباشد (مغنی الفقیه)
4ـ تقسیمات تعدیه بر حسب تعداد مفعول به و نوع تعدیه:
و فعل متعدی نیز اگر به باب رود یا از طریق حرف جر معنای تعدیه داشته باشد.
الف) فعل براساس تعداد مفعول به، بر سه قسم میباشد. یا متعدی یک مفعول میباشد مثل ضرب علیٌ حسناً.و یا بر دو مفعولی که شامل دو مورد میباشد: 1ـ دو مفعول آنها در اصل مبتدا و خبر بودهاند مانند.
الف) افعال قلوب (باب ظن و افواتش) مانند: ظننت علیاً اماماً
ب) افعال تصییر و تحویل مثل (و ترکهم فی ظلماتٍ لایبصرون) ربنا واجعلنا مسلمینک
2ـ و یا دو مفعولشان در اصل مبتدا خبر نبوده است (باب اعطی و اخوتش) مثل انا اعطیناک الکوثر.
و یا متعدی بر سه مفعول میباشد که افعال مورد تعدیه بر شرح زیر است.
(أری ـ أقلَمَ ـ أخبَرَ ـ خبَّر ـ انبَأَ ـ نَبَّأَ ـ حَدَّثَ ـ أوری) مانند یُریهُمُ اللهُ اعمالَهم حَسَراتٍ علیهِم.
که دارای سه ویژگی میباشد:
الف) مفعول به دوم و سوم آن در اصل مبتدا و خبر بودهاند.
ب) مفعول اول در معنا برای فعل دوم و سوم فاعل است.
ج) و مورد سوم مورد بحث قرار میگیرد چرا که در جامع الدروس العربیه گفته شده که از باب تفعیل یا افعال باشد و در علوم العربیه گفته شده است که فعل به سه مفعول متعدی میشود ولی از باب افعال حال با توجه به امثلهی موجود نظر اول صحیح باشد.
ب) و به اعتبار نوع تعدیه به دو قسم متعدی به نفسه و متعدی به غیره تقسیم میشوند و
1ـ قسم اول افعالی را گویند که بی واسطه مفعول بگیرند و همچنین مفعول آنها را صریح، مباشر، بیواسطه، مصطلح مینامند (ضرب ا.. مثلاً)
2ـ و قسم دوم افعالی را گویند که به واسطهی حرف جر متعدی میشوند یا مفعول به دیگری میگیرند و مفعول آنها را غیرصریح، غیرمباشر، با واسطه یا غیرمصطلح نامیدهاند.
و خود متعدی به حرف جر را به دو قسم متعدی خاص و متعدی عام تقسیم نمودهاند که به شرح اقوال در مورد آنها پرداخته خواهد شد.
1ـ تعدیهی خاص: معنای مفعول به مصطلح را میدهد و به واسطهی حرف جر معنای آنها تغییر کرده آن هم به وسیله ی حرف جر (باء)[8] و حرف باء در صورتی فعل را متعدی به معنای اخص میکند که فقط در معنای تعدیه به کار رفته باشد نه استعانه و سببیه (سلسبیل 295-296)
2ـ تعدیة عام: معنای مفعول به مصطلح را نمیدهد و مختص به حرف جر باء نیست این نیز دو قسم میباشد.
الف) معنای عامل (فعل) با ذکر جار بعدش تغییر میکند: مانند رغب که با تغییر عن و من دو معنای کاملا متفاوت ولی نه به معنای خاص را می رساند. 1- رغب عنه (دوری کرد از او) 2 _ رغب منه(مشتاق او شد).
ب) معنای فعل با ذکر جار بعدش تغییر نمیکند: مانند ذهب (رفت) و ذهب الی المدرسه (به مدرسه رفت)
3ـ و قسم سومی موجود میباشد که هم معنای متعدی به نفسه را دارد و هم متعدی به غیره
الف) هر کدام معنای متفاوتی میدهد: جزم الیمین: امضاها ، جزم عنه : جزم علیه: سکت
ب) معنا در هر دو یکسان میباشد. و شکروا نعمت ا... ـ ان شکر لی و لوالدیک.
و حال آنکه با توجه به اینکه همهی افعال میتوانند حرف جر بگیرند و معنای تعدیه غیر مصطلح عام را بگیرند پس با این حساب همَ افعال و آنان که میبایست معنای لازم داشته باشند مثل الوان و حلیَه میتوانند متعدی باشند؟ جواب این سؤال در صرف کاربردی ذکر شده است به طریق تخصیص به شرح زیر است در حالیکه صرفیان گفتهاند فعل با حرف جر متعدی میشود، مرادشان تعدیه معنای اعم است یعنی فعل از فاعل تجاوز و تعدی کرده و یکی دیگر از متعلقات خود را میطلبد بنابراین معنای صحیح جملهی مقابل این است. خارج شد زید از خانه و نه خارج کرد از خانه (خرج زید من البیت) افرادی که به این گونه ترجمه نمودهاند گویا تعدی خاص و عام را اشتباه گرفتهاند و به جهت همان به اشتباه افتاده اند. در حالیکه مقصود از تعدیه عام ، تعدیة مصطلح صرفی به معنای مفعول به خواستن مادهی فعل نمیباشد بلکه عبور و تعدی از فعل به متعلقات میباشد.
4-تعدیه در حروف جر:
و اگر بخواهیم به طریق تفصیلی متعدی به حرف جر را مورد بحث قرار دهیم نظرات به این گونه است.
برخی گفتهاند که تعدیهی خاص ، متعدی مصطلح علم صرف به معنای تعدی برای رسیدن به مفعول به میباشد که آن هم فقط از طریق حرف باء (مغنی الادیب) که معنایی غیر تعدیه نداشته باشد شکل میگیرد و حال این پرسش پیش میآید که گفته شد که تعریف تعدی آن است که برای حدوثش از فاعل تجاوز کرده و با توجه به نیازش به مفعول به برسد، با توجه به تعریف نمیتوان حرف جر به غیر حرف باء را داخل تقسیم بندی تعدیه آورد وَلُو در معنای غیر مصطلح بلکه میبایست که گفت جار مجرور متعلق به فعل مذکور میباشند و در مورد حرف باء نیز نظراتی در کتاب. مغنی الفقیه آمده است که به تخصیص اشاره شده است. در تعبیه «ذهبت بزید» نیز فعل «ذهبت» همان معنای لازمی خود را دارد ولی «باء» به معنای الصاق است و فعل را مقید به همراهی با «زید» می کند در حقیقت «باء» در اینجا تغییری در معنای فعل ایجاد نمی کند، نه هیئت و نه ماده آن ، بلکه مانند سایر موارد ماده ی فعل را مقید میکند و نقطهی مقابل آن در مغنی الادیب مشاهده میشود که آمده است که عده ای گفتهاند فرق باء نقل با همزة نقل این میباشد که زمانیکه شما میگویید ذهبت بزید یعنی مصاحبة و همراهی با زید داشتهاید و همان نظر در(مغنیالفقیه) چند سطر قبل اشاره شد (از جهت همراهی و مصاحبه با مجرور به باء) و حال با توجه به این مثال «ذهب الله بنورهم» نظر مشارالیه در ضمن همراهی و مصاحبه مجرور باء با فعل رد میشود و البته با فرض این معنی «خداوند همراه نورشان رفت» در معنای مجازی میتوان نظر مذکور را در این باره به کرسی نشاند که از حد فرض پیش تر نمیرود.
نتیجه گیری:
راهکارهای تعدیه به شرح زیر است:
1-همزه نقل باب افعال
2-باء نقل(باء جری که فقط معنای تعدیه دارد)
3-تضعیف عین الفعل باب تفعیل
4-برخی ابواب ثلاثی مزید مانند:استفعال و مفاعله به صورت غالبی، و تفعل، افتعال و تفاعل نه به صورت غالبی
و حروف جری که گاها از آنها تعبیر به عامل تعدیه شده است، مد نظر تعدیه مصطلح صرفی نبوده است.بلکه عبور و تعدی فعل از فاعل برای رسیدن به جارومجرور که در هر فعلی این کار میتواند صورت بگیرد1 ، پس، از تعریف و وارد شدن به قسم تعدیه خارج میشود و راهکارهای بالا آن هم به صورت سماعی و از طریق مراجعه به فرهنگ های لغت جهت تعدیه افعال ارائه گردیده است.
والحمد لله رب العالمین
2رجب المرجب 1437
فهرست منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2. الفیومی/ احمد بن محمد علی المقری/ مصباح المنیر/ سال 89
3. حسینی طهرانی/0 سید هاشم/ علوم العربیه/ جلد اول/ تابستان 84
4. جزایری/ علیزاده/ سید حمید/ فرامرز/ درسنامه صرف/ سال 85
5. جمالی/ مصطفی/ مغنی الفقیه/ سال 94
6. جمعی از اساتید حوزه علیمه ی قم/ مغنی الادیب/ چلد 1/ پاییز 81
7. شرتونی/ معلم رشید/ مبادی العربیه/ جلد 4/ قسم صرف/ سال 84
8. علی دوست/ ابوالقاسم/ سلسبیل/ چاپ 2/ سال 83
9. طباطبایی/ سید محمد رضا/ صرف ساده / سال 94
10. کشمیری/ عبد الرسول/ صرف کاربردی/ جلد 1/ سال 92
11. معجم الوسیط
[1]. که در آینده خواهد آمد که منظور از حروف جر فقط باء با شرائطی میباشد.
[2]. علوم العربیه: هاشم حسینی تهرانی.
[3]. مصباح المنیر المعجم الوسیط.
[5]. مغنی الفقیه ـ به نقل از علماء صرفی
[6]. مبادی العربیه ـ معلم رشید شرتونی.
[7]صرف ساده- سید محمد رضا طباطبایی.
|